وبلاگ تخصصی المپیاد فیزیک و هندسه

وبلاگ تخصصی المپیاد فیزیک و هندسه

هرکس هندسه یا فیزیک نمی‌داند وارد نشود :|

نویسندگان

نمایشگاهِ کتاب!

شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ق.ظ

جوزف کبیر در بینِ 100دانشمندی که جهان را تغییر دادند و کتابِ آشنایی با اپتیک فوریه به قلم ایشان!

خودِ پروفسور رو هم زیارت کردیم که تا اومدیم یه عکسی باهاشون بگیریم نیست شدن!! بد شانسی تا این حد!!

حتما به غرفه‌ی ما(کتب روسی) در نمایشگاه یه سر بزنید، خوشحال می‌شم ببینمتون!

صرفِ شام در رستورانِ هانی پارسه‌ی بهشتی، بعدِ نمایشگاه!

نظرات  (۱۱)

  • طرفدار سنگین جوزف
  • سلام، خواهشا دیگه فقط اون نرسیده که بگین چرا به ایشون می گین جوزف کبیر؟!؟چرا فقط ایشون شده جوزف اونم از نوع کبیرش؟!؟ 
    نمی خواین پرده از زندگی جوزف خان کبیر بردارید و به جهانیان بگین که چه جوری آدم می تونه جوزف بشه اونم از نوع کبیرش؟!؟
    البته با این افتخاراتی که ایشون دارن قطعا اگه کسی ته جنگل های آفریقا هم باشه ایشونو میشناسه!!! 
    اما بگین تا سرمشقی برای آیندگان باشد که چرا و چرا شد جوزف؟!؟ودیگران چرا لقب الجوزف الکبیر رو نگرفتن؟!؟  
    با سپاس فراوان
    طرفدار سنگین جوزف
    پاسخ:
    کلیک کنید!

    استاد حلوا و شله زرد هانی هم خعیلی خوبه!!به عنوان دسر یه چند تایی با چایی بدجور میچسبه.....

    پاسخ:
    کارشون درسته واقعن!
    غرفه ی کتب روسی واقعیه?
    پاسخ:
    عکسشو گذاشتم معلومه واقعیه!!
    سلام
    استاد  کبیر از مشایخ(ج شاخ) عصر هستند!!!
    درود بر ایشان باد همه عمر(!)
    پاسخ:
    درود خدایان بر تو!
    دکتر اون یکی از لنگای هومنه که اونجاس؟ ردیف دوم
    پاسخ:
    :)) 
    یکی از افتخارات اخیر حقیر به صورت تحت الذکر می باشد.

    روزی از روزگاران در یکی از خفن ترین مکاتب علوم مهندسی عالم (ماموران تجسس رومی و عثمانی تا به کنون از این مکان اطلاعاتی کسب ننموده اند و ما نیز به حرمت رعایت امنیت ملی نام اینجا را به زبان نمی برندی تا باشد که آیندگان ما را درک کنندی) قدمی میزدمی که به ناگه متوجه شدمی موجی از انرژی از کنار و شاید از درون من رد شدندی.
    آن روز تمام امتحانها و امتحانک ها را با نمره ای بالغ بر 100 فارغ شدمی.
    فردا روز دوباره از آن مکان رد شدمی تا بلکه مجددا فیضی از آن موج انرژِی ببریم.ولی موجی حاصل نشد و تمام امتحانها در آن روز صفر به در شدند...

    موضوع را با شیخی کبیر در میان گذاشتم. شیخ از هوش برفت و وقتی بازگشت بدیدمی با لکنت میگفتی:

    جُ   جُ    جُز ....

    من با او گفتمی جز کی؟  جز چی؟ کلا داداش ای که گفتی ها ای یعنی چی؟؟؟

    ناگهان با شنیدن ندای جز از سوی شیخ رنگ از سوی یکی از مریدان شیخ برفت و من رو به او تافتم و گفتم:

    داداش.این استادت چی میگه؟؟؟ فک کنم تو فهمیدی.

    او خطاب به من با رنگی پریده گفت:

    ت ت   ت  تو   از الطاف ج ج ج جو  ...  جوزف کبیر بهره مند شدی!

    و اینگونه بود که از آن مکان بیرون آمدم.

    ساعت حوالی 7 بعد از ظهر بودندی.

    رو به آسمان نگاه کردمی و با شهود فیزیکی نجومی ای که در من القا گردیده شده بود(!)  جهت غرب را در کسری از ثانیه یافتم.

    شاید فکر کنید که من به سمت افق برفتمی.ولی این گونه نشد.

    همه جا سکوت بود.میشد صدای خش خش برگ ها را در اثر نسیم بهاری حس نمود.

    تصمیم گرفتم در این سکوت وهم آلود به سمت سال مطالعه همان مکتب فوق سری بروم و در لابه لای کتابها اثری از جوزف کبیر بیابم.

    در سالن را باز کردم...

    فقط یادم می آید از هوش رفتم...

    آری.. این جوزف کبیر بود که هم زهر بود هم پادزهر...

    هم موجب شد من از هوش برم هم مرا به هوش آورد....

    وقتی به هوش آمدم فقط در چهره اش نگاه کردم.

    نمی دانم چرا دهان هر دومان دوخته شده بود و همچنین چشم هایمان بهم...

    میخواستم از او تشکر کنم که ناگهان رفت و در افق محو شد...

    آری ... او جوزف بود ... شاید ندانید... ولی او یکی از طالبان علم در این مکتب فوق سری بوده و هنوز در شگفتم که من هم در مکتبی حضور دارم جوزف کبیر سده ها پیش در آنجا می درسیده و هم اکنون روح او در این مکان حضور دارد...

    به افتخار همه فیزیکی های دردمند(واسه آوردن این صفت خیلی دلیل دارم ولی روش اصراری ندارم!) و افتخار آفرین...


    پاسخ:
    احسنتم!!...
    مثلن بقیه حسودیشون نمی شه که به ایشون لقب دادین چون همون سال کسی دیگری هم جز ایشون بود که نقره جهانی گرفتن! 
    پاسخ:
    ابدا!!
    سلام دکتر...
    میخواستم بدونم خودتون توی عکس آخریه هستید؟
    پاسخ:
    سلام جانم، آره سومی از راست!! 

    ببخشید استاد جسارتا شما دیگه نمایشگاه نمیرید؟؟

    پاسخ:
    فک نکنم جانم!

    سمعت من حبیبی اینشتین که می گفت روزی:

    گفتند خلایق که تویی جو..زف ثانی

    گفتم خفه شو مردک که از او تو چه دانی

    بیت بالا نشان دهندهی این بوده که دانشمندان حقیری چون اینشتین هماره در هوای جوزف تنفس می کردند و به رهنمود های ایشان زلفشان را گره می زدند

    پاسخ:
    احسنت!!...اون ثانی ایهام داشت!!
    خداوند این استایل های شاخ رو حفظ کنه.....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">